2025/4(April)/1
سه شنبه، ۱۲ فروردين ۱۴۰۴

شهید حسین پاسندی

زندگینامه

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله (ص )ما من قطره احب الی الله من قطره دم فی سبیل الله

پیامبر (ص) فرمودند:هیچ قطره خونی دوست داشتنی تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شودنیست.

. هرقطره در این ره صد بحر آتشین است. دردا که این معما شرح و بیان ندارد.

باسلام و درود به منجی عالم بشریت امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی (ره) و درود و سلام به تمام کفر ستیزان جبهه های حق علیه باطل و درود و سلام به ارواح پاک و مطهر تمامی شهدای صدر اسلام ،جنگ تحمیلی و شهدای بخون خفته روستای قهرمان پرور یساقی بخصوص پاسدار رشید اسلام حنظله امام ،شهید حسین پاسندی راهیان طریق نور با پیکری خونین به پیش میروند و هر لحظه از زمان عاشقی دلباخته به خیل این راهیان صدیق می پیوندند عاشقانی که در وصل به معشوق از بهترین سرمایه خود یعنی جان گذشتند . شهدای ما والامقام بودند آنانی که مظلومانه به خدا رسیدند وعشق خدا جنگل جانشان را خاکستر نمود. عشقشان را نه مجنون وار همچون سرور شهیدان امام حسین (ع) آگاهانه آموختند و رفتند تا احکام اسلام برپا شود و اسلام بماند . شهدا رفتند و بقول شهید مظلوم بهشتی راست قامتان جاودانه تاریخ شدند و مرغان آغشته به عشقی بودند که جانشان دراین دنیا نبود و براین اعتقاد بودند که جز خون هیچ عاملی نمی تواند پاس دارنده و تداوم بخش مکتب حسین (ع) وسرنگونی دشمنان خدا شود.

اصولا چه رازی در زندگینامه این جوانان عاشق الله وجود دارد .چه سری در چه حیات کوتاه این عارفان بی نام نهفته که نهایتش تکه تکه شدن در راه محبوب است. زندگینامه و وصایایی تکان دهنده شهدا بعنوان یک تذکر و یک زنگ بیدار باش از صدراسلام تاکنون از اهمیت والائی برخوردار است آنچنان حالات و رفتار از خود بروز می دهند که پیروان از درک آن عاجز و تفسیر نویسان از فهم قاصرند و این درسی است که معلم بزرگ شهادت سرور شهیدان حسین (ع) به پیروانش و به جوانان پاک باخته خدا جوی ما آموخت.

اینک می خواهیم زندگینامه شهیدی از شهدای مخلص وبی ریا و صدیق و محذب و پاک باخته راه شهیدان کربلا که سراسر زندگیش شور و عشق به مولایش امام حسین (ع) و اهل بیت و خاندان رسول اکرم (ص) که درس ایثار و گذشت و فداکاری و شجاعت و استقامت و روحیه شهادت طلبی و عشق به خدا را از او آموخت بنویسیم.

شهیدی که با شهادتش تاریخ صدر اسلام رادوباره ورق زده و یاد حنظله ها و وهب ها وقاسم نو دامادها را در انقلاب اسلامی ایران زنده کرد و به همه انسانها و نسلهای آینده درس چگونه زندگی کردن و چگونه مردن درراه خدا را آموخت و او معلم بزرگی بود که باعملش درسی به تمام راهیان راه حق تا انقلاب مهدی (عج) آموخت که هرگز فراموش نخواهد شد.

در فروردین ماه سال 1343 در یکی از روستاهای توابع شهرستان کردکوی روستای قهرمان پرور یساقی که این بیست و دومین هدیه اش تقدیم به انقلاب می نماید در یک خانواده مذهبی و شیعه علی (ع) و کشاورز و مستضعف و زحمتکش چشم به جهان گشود. از آنجایی که پدر و مادر محبت خاصی به اهل بیت رسول اکرم (ص)  بخصوص سرور شهیدان حسین (ع) داشتند نام کودک را حسین گذاشتند تا همیشه بیاد حسین (ع) باشند.

قبل از اینکه به مدرسه پا نهد جهت فراگیر کتاب آسمانی (قرآن) به مکتب رفت و خواندن قرآن را فرا گرفت . درسال 1349 برای فراگیری علم روز به مدرسه قدم نهاد. دوره ابتدایی و راهنمایی را باتلاش و کوشش در روستای یساقی به پایان رسانید و در سال 1356 با اوج گرفتن انقلاب اسلامی برای ادامه تحصیل به علت عدم تأمین هزینه ی تحصیل به هنرستان فنی علی آباد کتول رفت و در رشته فنی صنایع چوب بطور شبانه روزی با مخارج دولت مشغول ادامه تحصیل شد. پدر و مادرش ، شهید را با تعلیمات و وتربیت و هدایت طوری پرورش دادند که خدا می خواست شهید در یکی از نامه هایی که از سنگر اسلام این دانشگاه پیروان حسین (ع) برای پدر ومادرش نوشته بود چنین گفت: شکر خدا را کنید که مرا توانستید طوری تربیتم کنید که دراین سن و سالم لااقل تاحدودی غم خوار مکتبم و میهنم ومستضعفین روی زمین باشم. شهید حسین پاسندی در سال 56 گام در صحنه مبارزات گذاشت و همانند میلیونها دانش آموز دیگر با اعتصابات و عدم شرکت در کلاس و شرکت در تظاهرات ومجالس و محافل سخنرانی و حضور در صحنه عملا علاقه خویش را به انقلاب نشان داده بود . شهید بیشتر اوغات فراغتش را به مطالعه قرآن و دعا و نماز وکتابهای استاد شهید مطهری و گوش دادن به نوارهای مذهبی روحش را پرورش می داد. بعداز پیروزی انقلاب اسلامی رهبری پیامبر گونه امام امت خروش و جوشش اوبیشتر شده ودراولین فرصت به فرمان امام برای پاسداری و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی گام در بسیج مستضعفین نهاد و در اوئل سال 58 که ضدانقلاب در کردستان و گنبد و بلوچستان دست به آشوب زده بود و برعلیه انقلاب توطئه می کردند خودش را چندبار به سپاه علی آباد معرفی کرد و تقاضای رفتن به کردستان را می کرد اما مسئولین موافقت نمی کردند.

شهید از اینکه موفق به جبهه رفتن نمی شد در سنگر مدارس برای اینکه دژ محکم از نظر استقلال فکری در برابر توطئه گروهکها باشد در انجمن اسلامی مشغول فعالیت شد. زمانی که گروهکهای ضدانقلاب اسلام مشغول گول زدن جوانان صادق و پاک دلان بودند. شهید حسین پاسندی با آن مطالعات عمیقی که از قرآن و کتابهای اسلامی داشت نه تنها به وعده های پوچ و واهی آنان گول نخورد بلکه مثل کوهی مصمم و استوار و پرصلابت در خط امام و حمایت از ولایت فقیه ایستاد و مقاومت می کرد و وموضع سرسختی با منافقان داشت که گویی از همان اول آنها را می شناخت و به اهداف پلید آنها پی برده بود.

در سال 59 که جنگ تحمیلی شروع شد خیلی بی تاب شده بود نه یک بار بلکه چندین بار برای رفتن به جبهه وحضور درمیدان نبرد خویش را به بسیج شهرستان علی آباد معرفی کرد اما هربار که می رفت وی را جواب رد می دادند با چشمان اشک آلود و ناراحت به هنرستان برمی گشت.

شهید حسین پاسندی به مدت 4سال در هنرستان مشغول تحصیل علم بود و در سال 1361 موفق به اخذ دیپلم گردید و همین که امتحانات نهایی را پشت سرگذاشت بلادرنگ خودش را به بسیج شهرستان کردکوی معرفی کردو برای آموزش به منطقه 3 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان چالوس رفت ودر قسمت تخریب مدت یک ماه آموزش دید و بعداز اتمام اولین دوره آموزش به منزل آمد و پس از خداحافظی در تاریخ 1361/5/10 به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد. و به شهر دیار عاشقان شهر سوسنگرد رفت و مدت 4ماه در قسمت تخریب در منطقه مشغول فعالیت بود ودراین مدت 4ماه در عملیات رمضان و محرم شرکت کرد و پس از عملیات محرم در آبان ماه به منزل برگشت و چندماهی در منزل نمانده بودکه در اسفند ماه سال 61 برای شرکت در عملیات والفجر مقدماتی با تنی چند از دوستانش باردیگر به ندای امام لبیک گفته و راهی جبهه های نور علیه ظلمت شدند. ودریک نامه به پدرو مادرش چنین گفت: پدر امروز لیبک گفتن به ندای امام وحضور در جبهه درحقیقت لبیک گفتن به ندای مظلومانه " هل من ناصر ینصرنی" امام حسین (ع) در کربلا می باشد . شهید حسین پاسندی علاقه عجیبی به سنگر نشینی و زندگی در آن آب وهوا را داشت ومی گفت هوای جبهه هوای کربلا است و از سنگرها بوی کربلا به مشام می رسد. هرکس هوای کربلا در سر دارد باید به سنگر بیاید و می گفت بهترین مکانی که انسان می تواند خودش را بسازد و معجزات خدا راباچشم ببیند در جبهه است .

در حقیقت شهید پی به عمق مسئله برده و با مناجات های شبانه و با زمزمه های قرآن و دعا در سنگر ارتباط قوی باخدا پیدا کرده بود و عاشقی بود که دنبال معشوق می گشت.

شهید پس از عملیات مقدماتی والفجر در اردیبهشت سال 62 به منزل بازگشت و در خرداد 62 به عنوان یک سرباز رسمی امام زمان (عج) به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در شهرستان گرگان مدت 9 ماه در واحد اطلاعات سپاه مشغول فعالیت بود ودر اسفند ماه سال 62 مدت یک سال در قرارگاه سیدالشهداء برای مبارزه با گروهکها ومنافقان داخلی در شهرستان ارومیه ماموریت یافت . پس از گذشت چند ماهی از مبارزه اش در سنگر اسلام تصمیم به ازدواج این سنت دیرینه رسول اکرم (ص) گردید و به وسیله تلفن به خانواده اش خبر داد پدرومادر مقدمات ازدواج را فراهم نمودند. شهید برای اجرا ی مراسم شیرینی خوری و عقد در تاریخ 1363/6/15 به مرخصی آمد و بعداز اجرای مراسم بلادرنگ به قرارگاه شهیدالشهداء رفت و مشغول مبارزه درسنگر اسلام شد پس از مدت 3ماه خدمت دوباره به وسیله تلفن خبر داد که می خواهم عروسی کنم. پدر ومادر با خوشحالی مقدمات عروسی فرزندشان را آماده نمودند و در تاریخ 1363/9/24 به مرخصی آمد و در شب 1363/9/28 مراسم عروسی را به اجرا درآورد و به مدت 10 شبانه روز درکنار همسرنوجوانش ماند با آنکه مدت 70 روز از سپاه مرخصی طلبکار بود و می توانست ازاین مرخصی استفاده نماید خودش را نتوانست راضی کند بلافاصله و بلادرنگ دوباره راهی جبهه های حق علیه باطل شد بعداز یکماه خدمت در جبهه برای ماموریت به تهران آمدودر همین ماموریت به مدت 3روز مرخصی به منزل آمد و این آخرین بار و آخرین مرخصی قبل از شهادتش بود. دراین 3شبانه روز با صحبتهای زیاد روحیه شهادت طلبی و زمینه شهادتش در فکر همسر نوجوانش آماده کرد و توصیه های لازم را به همسرش نمود و او را به صبر و بردباری و شکیبایی دعوت کرد. گویی که به او الهام شده بود که می خواهد شهید بشود که با همسرش اینگونه صحبت کرده بود. در تاریخ 63/11/15 از خانواده اش خداحافظی کرد و به قرارگاه سیداشهداء رفت و مشغول فعالیت گردید هنوز یک هفته از رفتنش نگذشته بود که سرانجام بعدازظهر روز یکشنبه 1363/11/21 در صحرای سرد کردستان باهمان لباس دامادیش وبا چهره لبخند زده با خدایش ملاقات کرد و در شب 22 بهمن به درجه رفیع شهادت در راه خدا این آرزوی دیرینه اش نائل آمد و به بهشت رضوان پرواز نمود.

آری آری او از همان اول زندگی ، تاروز شهادتش همیشه لبخند دلنواز بر لبانش جاری بود و با ان اخلاق و رفتار نیکویش و با صداقت و پاکی و تقوا که سراسر وجودش رافرا گرفته بود انسانی الگو و نمونه از مسلمانان در بین خانواده اش و دربین پاسداران و سربازان امام زمان(عج) شهادت این پاسدار اسلام این حنظله امام، تزریقی بود به افکار جامعه و یک انقلاب فکری در نسل جوانان ما شد.

برادران وخواهران ! گفتن و بر روی کاغذ نوشتن خیلی آسان است اما هر انسانی در مرحله عمل قادر نیست که این گونه حرکت خدایی اش را شروع کند و پس از گذشت 10 روز از ازدواجش در اولین روزهای دامادیش روزهای زندگی شیرین یک جوان ، همسر نوجوانش را بخدا بسپارد و راهی جبهه های نور علیه ظلمت شود. این چه ایثار و گذشت و ایمان و فداکاری و شجاعت در وجودش نهفته بود که همچون حنظله یک شب داماد و قاسم نوداماد حسین(ع) و وهب چهل روز داماد و خودش ده روز داماد به ندای امامش لبیک بگوید و راهی سنگر اسلام شود مگر غیر ازاین است که اینها برای اسلام و خوشنودی خدا به جبهه ها رفتند. آری ،آنها باخدایشان یک معامله پرسودی و به بیان قرآن که فرموده است: ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه ... سوره توبه آیه 111 (جان دادند و در عوض بهشت گرفتند که ما عاجز از درک آن هستیم خوشا به سعادتشان. نام شهید در بین شهدای یساقی بنام حنظله امام مزین گردید.

یادش گرامی و راهش پر رهرو و مستدام باد. اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سیبلک.

وصیت نامه
انالله و ان الیه راجعون
ماهمه از خداییم و بازگشت ما بسوی اوست.

گفته اند باید وصیت کنید و چیزی را به عنوان وصیت نامه بنویسید اما من چه چیزی را می توانم بنویسم در حالی که ما خدای عزوجل را داریم ما قرآن ، این منبع علم و توحید و تنها آواز عارفان و شب زنده داران داریم ما پیامبر اکرم (ص )را داریم آن نمونه مرد جهاد – رسالت و امانت ، ماحضرت علی (ع) آن شیر روزهای کوفه در مقابل دشمنان اسلام و پریشان و افسرده در برابر اشک یتیم را داریم ما حسین(ع) را داریم با آن صحنه دلخراش ظهر عاشورا ، اما به هرحال متن وصیتنامه اینجانب حقیر سرباز جندالله و یاور امام عزیزمان روح الله ، حسین پاسندی فرزند رمضان علی ، سلام برتوی ای پدرومادر عزیز و مهربانم برای آخرین بار سلام مرا بپذیرید و مرا عفو کنید اگر اینکه در مدت این چند سال عمر کوتاهم با امیدخدا پر برکت، ناراحتی ازمن دیده اید مرا ببخشید برادران وخواهران عزیزم اگر از طرف من به شما نارحتی رسید مرا ببخشید برادران عزیزم این را از ته دلم می گویم اگر مرا نبخشید من نمی توانم جواب شما را آن سرای دیگر بدهم چون که آنقدر مرتکب معصیت شده ام که جواب خدا را نمی توانم بدهم وجزای خدای در آن دنیا خیلی سنگین ومن دیگر جواب خلق خدا را نمی توانم بدهم .پدرومادر می دانید که امانتی بیش در دست شما نیستم و همه ما بسوی آن خدایی کریم می رویم و بازگشت ما بسوی اوست این الهامی است که قرآن به ما داده پس حال که معلوم شد همه ما رفتنی هستیم چه مرگی با سعادتر و باعزت تر در راه خدا و یاری امام عزیزمان روح الله باشد بدن ما جز مرداری بیش نیست تنها تا زمانیکه روح در آن می دمد یک انسان هستیم که هر کسی ما را دوست می دارد اما می بینید وقتیکه روح از بدن خارج می شود هیکلمان چیزی جز جسد گندیده وبدبو نیست پس حال که می خواهیم به این روز بیفتیم چه بهتر این بدن ما همچون امام عزیزمان سرور شهیدان طول تاریخ امام حسین (ع)از ضربهای کین دشمن بعثی برای دین خدا تکه تکه شود اگر اینگونه کشته شوم پس چه سعادتی است که نصیب من در دنیا شده است وتنها آرزویم همین است .مادر عزیزم مسئولیت شیعه علی علیه السلام بودن، بس سنگین ، این سنگینی را من احساس کرده ام وبه این خاطر تصمیم به جبهه رفتن گرفته ام تا اینکه اگر زنده ماندنم سودی نداشت لااقل خونم یاری به دین خدا و باعث سرنگونی دشمن خدا یعنی صدام بعثی و ارباب جنایتکارش آمریکا شود.

مادرم در مرگم گریه نکن اگر خواستی اشک بریزی نه به خاطر اینکه مرا از دست دادی بلکه بخاطر صحنه های ظهر عاشورا در کربلا و برای امام حسین(ع) و مظلومیت حسین(ع) گریه بکن این را می دانم اگر کشته شوم عاقبت جسمم به دست شما می رسد ودورهم جمع می شوید حالا کربلا را درنظر بیاورید آیاکسی بربالین حسین (ع) ،قاسم نو داماد و اصغر شش ماهه بود که بگرید .مادرم می دانم شجاع مادری هستی که به مرگ عزیزانت افتخار می کنی و برای آخرین بار از شما خداحافظی می کنم دعا کن برای سلامتی امام عزیزمان و دعاکن که مرگم مخلصانه در راه خدا باشد.

مادرم این مژده را به تو می دهم که شهید شوم سلامت را به جدت فاطمه زهرا (س) می رسانم به امید دیدار در آخرت .مادرم در نبودن من اگر به کربلا رفتید شفاعت مرا از امام حسین بخواهید.
 

آخرین پیام شهید به همسرش:

همسرم از تو انتظار دارم روحیه شهادت طلبی را در وجودت زنده کنی و اگر خداوند این سعادت را نصیب من کرد و فیض عظیم شهادت در راهش نائلم نمود همچون شیرزن کربلا یعنی زینب (س) صبر را پیشه کن وهرگز گریه نکن و با استقامت و شجاعت وصبر به تمام انسانها درس بزرگی بدهید و آنگونه صبر کن که خدا می خواهد و خداپسند باشد.